کو دیداری عاشقانه و چهره به چهره ....!!
زیباست :
وقتی با تمام وجود احساس کنی :
کسی که دوستش داری : حضوری جاودان دارد در هستی :
آن اندازه که بعد از مرگ هم حی بودنش حتمی ست در هستی …
خوش به حال آنها که چشم جانشان به دیدار تو روشن شده مولای من …
خوش به حال آنها که گوش جانشان به صدای دل انگیزت مفتخر شده ..
خوش به حال عاشقان حقیقی ات هستند مولای من ..
جز حسرت سخنی ندارم برای گفتن :
جز اشک بهانه ای ندارم برای این همه بی لیاقتی :
تا به امروزم : سوختم در آتش رو سیاهی ام …
که حتی ثانیه ای هم رو در رو : نگاهم بر چهره ات گره نخورده اما من ترا بسیار دیده ام آقای من :
در ضربان قلبم .. در اشک چشمانم .. در شور عاشقانه هایم .. در دل نگرانی آدینه ها .. در ثانیه های زمین در غوغای خلقت که همه به نام توست …
مولاجان :
اما کو دیداری عاشقانه و چهره به چهره ….!!
به گمانم تا چشم من به دنیاست ترا نمی توانم ببینم :
تا دلم دلبسته ی زمین است ،
توفیق زیارتت نصیبم نخواهد شد :
آقاجان لطفی کن لااقل برای بدرقه ام به دیار باقی :
سری به من بزن :
از شب اول قبر : قصه ها شنیده ام اما آنان که با نگاه تو رفتند :
لبخند بر لب داشتند :
بیا : اجازه بده با لبخندی به ماهتاب چهره ات :
چشم بر جمال تو بدوزم و بمیرم نه بر دنیا ….
مرگ هم زیباست : صحنه ی زیبایی از آخرین پرده ی نمایش زندگی در زمین که من مشتاقانه چشم انتظاره پایان آنم …
هر چند جوانم اما حاضرم جوانی ام به فدای یک لبخندت باشد و من با لبخندت : چشم بر دنیا ببندم …
جوانی ام : عمرم همه به فدای یک لحظه رضایتت مولای من ..
به آشنایان سپرده ام بر سر مزارم نمانند برای اشک ریختن : شاید بیایی نگاهی کنی و خانه ام روشن شود به حضورت ..
جان مهدی بیا :
اگر قسمت نبود در دنیا ببینمت :
اگر در زمان حیات چشمم به جمال دلربایت نورانی نشد :
لحظه ی مرگم : لحظه ای بیا و زود برو :
یک لحظه فقط برای دیداری عاشقانه در آخرین لحظه ..
مرگ هم با این رویای شیرین : شیرین تر از عسل می شود : همان سخن که مولایم حسین به جگر گوشه اش فرمود تا مرگ برایش لذت بخش باشد …
مرگ را هم عاشقانه دوست دارم اگر برای یک لحظه حضور روشنت در قاب نگاهم باشد …